loading...
بوک ناک
علی چاخرلو بازدید : 153 سه شنبه 10 تیر 1393 نظرات (1)

توضیحات :

همه قضایا هم در همان کافه اتفاق افتاد. او را می‌دیدم که پشت میزی کنار پنجره نشسته و پوشه‌اش را کنار دستش گذاشته و همان‌طور که با پیک تکیلا بازی می‌کند به عبور و مرور مردم در خیابان چشم‌ دوخته و گاهی هم چند خطی می‌نویسد و من، تشنه این‌که بدانم به چی فکر می‌کند یا چی می‌نویسد. این کنجکاوی از کجا سرچشمه می‌گرفت؟ انگار اگر می‌توانستم به او نزدیک شوم می‌توانستم به سرنوشت خودم پی ببرم.از طرف دیگر، کم‌کم یک‌جور مهر و کینه توأمان نسبت به او در من به‌وجود آمده بود. هم انگار آشنایم بود و دوستش داشتم و هم بی‌رحمانه دلم می‌خواست آزارش دهم و آرامشش را به هم بریزم. حالا دیگر مدت‌ها از آن دوران می‌گذرد. حال من هنوز کاملاً خوب نشده. شاید تا مدت‌ها بعد هم نشود. ولی دیگر آرام شده‌ام. حمله‌های عصبی دیگر به سراغم نمی‌آید. با این‌همه هنوز ضعیفم. هنوز خوب نشده‌. شب‌ها چراغ را که خاموش می‌کنم، تا چند ثانیه چیزی نمی‌بینم. ولی بعد که چشمم به تاریکی عادت می‌کند راهم را به طرف تخت پیدا می‌کنم. چشم‌هایم را می‌بندم، یک‌دفعه در سرم چیزی تکان می‌خورد. انگار همه خواب‌ها و قصه‌های عالم یک دفعه به مغزم هجوم می‌آورند و در کاسه سرم می‌چرخند. روتختی را پس می‌زنم، چراغ رومیزی را روشن می‌کنم و سراسیمه قلم و دفتری برمی‌دارم.

 دانلود کتاب از سرور بوک ناک با حجم  1 MB

مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب
این نظر توسط erfan در تاریخ 1393/04/25 و 0:02 دقیقه ارسال شده است

سلام داداش علی شکلک
سایت جدیدت خیلی عالیـــــــــه!
از کتاب ها استفاده کردم ..!


کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    نظرسنجی
    شما دوست دارید چه نوع کتابهای بیشتر در سایت قرار گیرد ؟
    تبلیغات

    آمار سایت
  • کل مطالب : 31
  • کل نظرات : 11
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 11
  • آی پی امروز : 12
  • آی پی دیروز : 26
  • بازدید امروز : 14
  • باردید دیروز : 33
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 157
  • بازدید ماه : 134
  • بازدید سال : 3,001
  • بازدید کلی : 16,987